نوشته شده توسط : جواد سوباسا

 

حرفي دارم براي گفتن&راهي ندارم براي ماندن

 شوقي ندارم براي از عشق نوشتن&جايي ندارم براي رفتن

 اينگونه بايد بمانم &بسوزم و بسازم با اين عشق خيالي

 عشقي كه اخرش پيدا نيست&زندگي با تو يك روياست

تقصير قلبم بود كه عاشق شدم تا چشم بر روي هم گذاشتم ديدم كه اسير شدم!

 

اسير قلبي كه باور نميكند مراحس نميكند مرا در لحظه هاي تنهايي اش!

 

هنگام گفتن درد دلهايم صداي مرا نميشنوي !هنگام اشك ريختن گونه خيس مرا نميبيني

 

احساس ميكنم  برايت سرگرمي هستم!تو با من بازي ميكني و من تنها نظاره گر هستم

 

تو ارزويي در دلت داري!افسوس كه من جايي در ارزوهايت ندارم

 

حرفي ندارم براي گفتن!راهي ندارم براي ماندن

 

تحمل ميكنم اين عذاب را!منتظر ميمانم تا بيايد روزي كه يا مرا تنها ميگذاري و يا

 

عاشقانه با من ميماني

 

مرا باور كن اي عشق!نزار در خيال با تو باشم

 

بگذار هميشه عاشق تو باشم

 

به حقيقت اين عشق ايمان داشته

مرا درك كن وايمان داشته باش





:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : شنبه 21 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: