نوشته شده توسط : جواد سوباسا

می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟

 

 لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده

 

تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم

 




:: بازدید از این مطلب : 216
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

 

لحظه لحظه تو رو خواستن ولی تو منو ندیدی

به تو تکیه داده بودم ولی تو ز من بریدی.

چند باری گذاشتی رفتی هر دفعه با یه بهونه

منو تنها جا گذاشتی تو این وحشی زمونه.

 آرزومو به تو گفتم که بشی سنگ صبورم

اما حیف دل تو سنگ شد زد به شیشه ی غرورم .

دیگه با درگاه عشقت ندارم راز و نیازی واسه من

یه لحظه خوب بود تا بشم یه عمری راضی .

  



:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

وقتی می آی صدای پات از همه جاده ها می آد

انگار نه از یه شهر دور كه از همه دنیا می آد

تا وقتی كه در وا می شه لحظه دیدن می رسه

هر چی كه جاده ست رو زمین به سینه من می رسه

آهههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

ای كه تویی همه كسم بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

وقتی تو نیستی قلبمو واسه كی تكرار بكنم

گلهای خواب آلوده رو واسه كی بیدار بكنم

دست كبوترای عشق واسه كی دونه بپاشه

مگه تن من  می تونه بدون تو زنده باشه

ای كه تویی همه كسم بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو

عمر دوباره منه دیدن و بوییدن تو

نه من تو را واسه خودم  نه از سر هوس می خوام

عمر دوباره منی تو رو واسه نفس می خوام

ای كه تویی همه كسم بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

 

  



:: بازدید از این مطلب : 153
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org www.pix2pix.org



:: بازدید از این مطلب : 166
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .

 

آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”…..
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با وقار خاص و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”ا

 



:: بازدید از این مطلب : 168
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

سریال امپراتوری بادها ( جومونگ 2 )

سریال امپراتوری بادها ( جومونگ 2 )

سریال امپراتوری بادها ( جومونگ 2 )

سریال امپراتوری بادها ( جومونگ 2 )

سریال امپراتوری بادها ( جومونگ 2 )



:: بازدید از این مطلب : 186
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

 عکس   دانلود آهنگهای سریال امپراطور بادها (جومونگ 2   سرزمین بادها)



:: بازدید از این مطلب : 141
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

دانلود سریال سرزمین بادها یا جومونگ 2

دانلود سریال سرزمین بادها یا جومونگ 2

دانلود سریال سرزمین بادها یا جومونگ 2



:: بازدید از این مطلب : 194
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

     

    

     

     



:: بازدید از این مطلب : 176
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : جواد سوباسا

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به

 

 

 

 

 

قلب

 

 

 

 

 

احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در

 

 

 

 

 

قلب

 

 

 

 

 

تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…



:: بازدید از این مطلب : 220
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 19 اسفند 1389 | نظرات ()