نوشته شده توسط : جواد سوباسا
سردی نگاهو بشكن فاصله سزای مانیست
|
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم
این شعر تا ابد با تو خواهد زیست
حتی وقتی که من دیگر نباشم
یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد
شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند
عاشقانت تو را ترک می کنند
اما شعر عاشقانه
همیشه با تو خواهد بود
پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!
شعری از اعماق جان٫
که مرا به یاد تو آورد……
شعری که همیشه با تو بماند.
تو بهترین منی
من ماه را میلیون ها بار بوسیده ام
در آسمان با ستاره ها رقصیده ام
آفتاب را در روزهای بارانی لمس کرده ام
عطر رزهای صورتی را هزاران بار احساس
کرده ام
اقیانوسی را دیده ام که آتش را عاشق خودساخت
هم آغوشی شقایق های سوخته را دیده ام
اما هنوز …
اما هنوز کسی را ندیده ام که به اندازه
تو من را شگفت زده و مبهوت بکند
تو مرا از خود بی خود ساختی
تو پرشورترین لحظات را برای من آوردی
عزیزم ، به این دلیل است که بهترین منی
عزیزم، به این دلیل است که مثل هیچکس
نیستی
تارو پود هستیم بر باد رفت اما نرفت عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم عشق یعنی تلخی شام فراق.
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم
این شعر تا ابد با تو خواهد زیست
حتی وقتی که من دیگر نباشم
یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد
شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند
عاشقانت تو را ترک می کنند
اما شعر عاشقانه
همیشه با تو خواهد بود
پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!
شعری از اعماق جان٫
که مرا به یاد تو آورد……
شعری که همیشه با تو بماند.
تو بهترین منی
من ماه را میلیون ها بار بوسیده ام
در آسمان با ستاره ها رقصیده ام
آفتاب را در روزهای بارانی لمس کرده ام
عطر رزهای صورتی را هزاران بار احساس
کرده ام
اقیانوسی را دیده ام که آتش را عاشق خودساخت
هم آغوشی شقایق های سوخته را دیده ام
اما هنوز …
اما هنوز کسی را ندیده ام که به اندازه
تو من را شگفت زده و مبهوت بکند
تو مرا از خود بی خود ساختی
تو پرشورترین لحظات را برای من آوردی
عزیزم ، به این دلیل است که بهترین منی
عزیزم، به این دلیل است که مثل هیچکس
نیستی
تارو پود هستیم بر باد رفت اما نرفت عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم عشق یعنی تلخی شام فراق.
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم
این شعر تا ابد با تو خواهد زیست
حتی وقتی که من دیگر نباشم
یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد
شعر عاشقانه بیشتر از آدمها می ماند
عاشقانت تو را ترک می کنند
اما شعر عاشقانه
همیشه با تو خواهد بود
پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم!
شعری از اعماق جان٫
که مرا به یاد تو آورد……
شعری که همیشه با تو بماند.
تو بهترین منی
من ماه را میلیون ها بار بوسیده ام
در آسمان با ستاره ها رقصیده ام
آفتاب را در روزهای بارانی لمس کرده ام
عطر رزهای صورتی را هزاران بار احساس
کرده ام
اقیانوسی را دیده ام که آتش را عاشق خودساخت
هم آغوشی شقایق های سوخته را دیده ام
اما هنوز …
اما هنوز کسی را ندیده ام که به اندازه
تو من را شگفت زده و مبهوت بکند
تو مرا از خود بی خود ساختی
تو پرشورترین لحظات را برای من آوردی
عزیزم ، به این دلیل است که بهترین منی
عزیزم، به این دلیل است که مثل هیچکس
نیستی
تارو پود هستیم بر باد رفت اما نرفت عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم عشق یعنی تلخی شام فراق.
هنوز اندر پی اونم که میشه عاشقش باشم
مثه دریای من باشه منم چون قایقش باشم
هنوز اندر پی اونم که عمری مرهمم باشه
شریک خنده و شادی رفیق ماتمم باشه
هنوز اندر پی اونم که عشقش سادگیم باشه
نگاههای پر از مهرش پناه خستگیم باشه
میگن جوینده یابنده ست، ولی پاهای من خسته ست
من حتی با همین پاها میرم تا حدی که جا هست
هنوز اندر پی اونم که اشکامو روی گونه ام
با اون دستای پر مهرش کنه پاک و بگه جونم
بگه جونم نکن گریه منم اینجام، بذار دستاتو تو دستام
تو احساس منو میخوای، منم ای گُل تو رو میخوام
خدایا عشق من پاکه درسته عشقی از خاکه
منم اون عاشق خاکی که از عشق تو دلچاکه
یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن با هم قایم باشك بازی می كردن نوبت عصای عشق!
به دیوونگی كه رسید همه را پیدا كرد اما
هرچه گشت از عشق خبری نبود فضولی
متوجه شد كه عشق پشت یه بوته گل سرخ
قایم شده دیوونگی رو خبر كرد و دیوونگی
یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ
فرو كرد صدای فریاد عشق بلند شد
وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش كور
شده و دیوونگی كه خودشو مقصر
می دونست تصمیم گرفت كه همیشه عشقو
همراهی كنه و از اون به بعد دیوونگی شد
اگه چشمات نبودن دنیا این رنگی نبود
رو لب پرنده هادیگه آهنگی نبود
اگه چشمات نبودنآسمون آبی نبود
گلای یاس سفید توی هیچ خوابی نبود
اگه چشمات نبودن شب مهتابی نبود
پشت اَبرای دلم دیگه آفتابی نبود
اگه چشمات نبودن کی واسم گریه
می کرد دل من وقتی شکست
به کجا تکیه می کرد
اگه چشمات نبودن کی با من سفر
می کرد واسه جشن ماهیا
کی ماهُ خبر می کرد
اگه چشمات نبودن کی ُگلا رو آب
می داد واسه گنجشک دلم کی
یه جای خواب می داد حالا چشمات
با َمَنن که هنوز نفس دارم جُرأت
پر کشیدن از توی ِ قفس دارم
دیگه چشماتُ نگیرکه من آزُرِده ِبشم
ِمث ِ ُگل تو فصل یخ زردُ پژمرده بشم
تا که چشماتُ دارم شعرای تازه میگم
همش از پنجره ای که به روم بازه
می گم به خاطر تو می نویسم
به خاطرتومی خونم به خاطرتوزنده ام
به خاطر خودت ، وجودت ، نگاهت
غرورت .تویی که شدی همه چیزم
دوست دارم همیشه باهام باشی .
نمی دونی چقدر دوست دارم
به خدا نمی دونی اگه می دونستی
اینجوری منو بی خبر نمیزاشتی!
دل تو خیلی برام مقدسه
دل واسه دیدن تو دلواپسه
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کرد و گفت:
فقط امروز برای مدت زیادی از برم میروی بگو که
دوست دارم به چشمانش خیره شدم قطره های اشک را
از چشمانش زدودم و بر لبانش بوسه ای زدم اما نگفتم
که دوسش دارم روزی که به سوی او رفتم آنقدر
خوشحال شد که خود را به آغوش من انداخت و سرش
بر روی سینه ام فشرد و گفت امروز بگو دوسم داری
دستهای سفید و بلندش را گرفتم اما باز نگفتم که
دوسش دارم . ماهها گذشت در بستر بیماری افتاد با
چند شاخه گل میخک سرخ به دیدارش رفتم کنار
بالینش نشستم او را نگاه کردم به من گفت : بگو که
دوسم داری میترسم که دیگر هیچ وقت این کلمه را از
دهانت نشنوم اما باز بوسه ای بر لبانش زدم و رفتم .
وقتی که آن روز به بالینش رفتم روی صورتش پارچه
ای سفید بود وحشت زده وحیران پارچه را کنار زدم
تازه فهمیدم چقدر دوسش دارم فریاد زدم : به خدا
دوست دارم اما....
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
متن دلخواه شما
|
|